شیعه گی آیا فقط خوابیدن است

روی مولا را به رویا دیدن است

این دو روز عمر مولایی شوید

مرغ اما مرغ دریایی شوید

مرغ دریایی به دریا می رود

موج برخیزد به بالا می رود

لیک مرغ خانگی در خانه است

روز و شب در بند مشتی دانه است

تا به کی در بند مشتی دانه ای

غافل از احوال صاحبخانه ای

وعود خدا مرد خطر می خواهد

آری سفر عشق جگر می خواهد

ای جمعیت میلیونی عصر ظهور

او سیصد وسیزده نفر می خواهد

دانشجویـی بـه استادش گفت :
استـاد ! اگر شما خـدا را بـه من نشان بدهیــد عبادتش می کنــم
و تا وقتـی خـدا را نبینـم او را عبــادت نمی کنم.
استاد بـه انتهای کلاس رفت و بـه آن دانشجو گفت :
آیا مرا می بینــی ؟
دانشجو پاسخ داد: نه استـاد ! وقتـی پشت من بـه شما باشد
مسلما شما را نمی بینــم.
استـاد کنار او رفت و نگاهی بـه او کــرد و گفت :
تا وقتـی بـه خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دیــد !

از گوشه محراب بپرسیدم علی کیست؟
از جلوه مهتاب بپرسیدم علی کیست؟
از خاطره چاه بپرسیدم علی کیست؟
از چشمه گرداب بپرسیدم علی کیست؟

آن گوشه محراب علی را به دعا دید
آن جلوه مهتاب علــی را به صفا دید
آن خاطــره چاه علــــی را به وفا دید
آن چشمه گرداب علی را به رضا دید

ادامه مطلب رو از دست ندید ...

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
عالمی منتظر گفتن بسم الَّه اوست
کاش می‌آمد و بودیم کنارش، یارش
هر کجا هست خدایا به‌سلامت دارش ...